loading...
بهاییت
رضا دهقانی بازدید : 3 پنجشنبه 14 آذر 1392 نظرات (0)

لحظه اي بعد با جناب سرهنگ، روي مبل پذيرايي خانه باصفايش مشغول حرف زدن بوديم. سرهنگ در همان ابتداي جلسه يادآور شد:
«پسرم خداي نكرده من قصد تفتيش عقايد شما را ندارم، اما دلم مي خواهد بدانم حرف حساب بهايي ها چيست وگرنه من عالم ديني نيستم كه بخواهم با شما مناظره كنم، همين قدر بگويم كه من تا پيش از ورود به دانشگاه پليس، لب به سيگار هم نمي زدم، اما در دوران خدمت شرايطي پيش آمد كه اگر من، هم رنگ جماعت نمي شدم، طرد مي شدم. در دايرأ كشفيات به صورت مرتب ترياك و ساير مواد مخدر كشف مي شد. من در اوايل خدمتم بلافاصله صورت مجلس مي كردم و تحويل مقامات مي دادم، اما در رژيم شاه به جاي تشويق تنبيه مي شدم تا آنكه دريافتم اين كشفيات بايد از بالا تا پايين بين مقامات تقسيم شود. بعضي محمولات را هم بايد ناديده مي گرفتيم يا دربسته تحويل مقامات مي داديم و همين مسئله باعث شد تا من كم كم به ترياك معتاد شوم، 71 سال به ترياك معتاد بودم و همين امر باعث شد كه بيمار شوم و الآن در ۷۰ سالگي نتوانم براي يك بار هم شده، آب خنك بخورم و الآن مجبورم به جاي آب، چاي بخورم. »
يك لحظه خواستم از جناب سرهنگ بپرسم بيماري شما چيست؟ چون تا آن روز از بلاياي اعتياد همه جورش شنيده بودم، الا اين يك مورد، اما به احترام سرهنگ سكوت كردم. . .
سرهنگ ادامه داد:
«حالا هر جا كه مهماني مي روم، بايد فلاسك چاي را با خودم ببرم، اينها را گفتم تا بداني روبه روي تو يك پيرمرد رنج كشيده نشسته است كه به هيچ عنوان قصد انتقام جويي ندارد. شما هم مي دانم كه نيت خير داري وگرنه اينجا نبودي. خب حالا شما حرف بزن. »
و من طوطي وار همان طور كه در كلاس ها آموخته بودم، گفتم:
«در سال ۱۲۳۵ هجري قمري، فردي به نام علي محمد شيرازي كه ما به ايشان حضرت شعاع اله مي گوييم در شيراز به دنيا آمد و پس از سفر به بوشهر و سفر به نجف اشرف اظهار امر علني خود را اعلام مي دارد و مي گويد من همان موعودي هستم كه شما مسلمانان هزار سال منتظر ظهورش هستيد؟ حال من آمده ام تا شما را از اين انتظار بيرون بياورم و شما را به ظهورم بشارت دهم. . . »
سرهنگ حرفم را بريد و گفت:
«خب پس اگر امام زمان(عج) ظهور كرده، پس چرا از اين موضوع بجز تعداد اندكي با خبر نيستند؟ چرا حكومت عدل و داد برپا نشده؟ چرا صلح در جهان نيست؟ چرا بهائيان به جاي مبارزه با ظالم در خدمت انگليس و آمريكا قرار دارند؟ اين جناب علي محمد شيرازي دقيقاً 115 سال پيش اعلام مهدويت كرده، خب تبادل اطلاعات هم امروز قابل مقايسه با صدر اسلام نيست، در حالي كه رسول اكرم(ص) با همان امكانات اندك رسالت خويش را به همه دنيا اعلام فرمود، آن وقت در طي اين 115 سال فقط تعداد اندكي باور كردند كه. . . خب حالا بگو ببينم پيشرفت آيين شما چگونه بوده، آيا حتي توانسته به گوش يك ميليارد انسان برسد؟!»
با شرمندگي گفتم:
«نه، ولي معتقدند كه روزگاري ايمان خواهند آورد. »
سرهنگ گفت:
«پسرم در زمان پيامبر(ص) و جانشينان ايشان با وجود همأ فتنه ها و امكانات ابتدايي، اسلام با توجه به احكام مترقي اش در جهان فراگير شد؛ اما تلاش بي حاصل شما در مقابل شش ميليارد انسان، قطره اي در برابر درياست. راستي بهائيان مي گويند اسم پيامبر ما
بهاءا لله است، اما شما از سيد باب حرف مي زني، پس اين آقا چكاره است؟!»
گفتم:
«بعد از كشته شدن علي محمد شيرازي در تبريز در سال ۱۲۶۹(هـ-. ق) يعني 9 سال بعد از اظهار امر علني ايشان حضرت بهاءا لله اظهار امر فرمودند. »
سرهنگ در اين حال خنده اي كرد و گفت:
«پس نعوذبا لله امام زمان شد دو تا. . . »
با شرمندگي گفتم:
«البته در بين بهائيان هم دو دسته وجود دارد، يك گروه به همان اولي اعتقاد دارند و گروهي معتقدند حضرت بهأا لله شريعت جديدي ارائه فرموده اند. »
سرهنگ وقتي حرف من تمام شد، گفت:
«خب باز ما نفهميديم اگر اينها به قول شما امام زمان بوده اند؛ چرا شريعت اسلام را منسوخ و براي خودشان بساط دين جديد گسترده اند، شما گفتي كه باب گفته من همان كسي هستم كه منتظر ظهورش هستيد، پس چه دليلي دارد كه شريعت جديد درست كند. در حالي كه در هيچ منبع و كتابي با موضوع امام زمان(عج) حرفي از شريعت جديد نيست. بلكه از احياي دين محمدي(ص) سخن آمده است. پس پسرم من به اين نتيجه مي رسم كه هر دوي اينها آدم هاي دنياطلبي بوده اند كه فرقه اي جديد درست كرده اند كه اصولاً از ريشه از اسلام جداست؛ چون امام زمان(عج) مسلمانان احكامي از خود نمي آورد، بلكه احكام فراموش شده دين جدش را دوباره احيا مي كند. خوب درباره تاريخ و حروف نيز گويا احكامي داريد. . . »
گفتم:
«بله اصولاً بابيان و بهائيان هر سال به جاي ۱۲ ماه، ۱۹ ماه دارند و طبق آن هر ماه اسمي براي خودش دارد: شهرالجلال، شهرالجمال و. . . مقداري هم احكام داريم. مثلاً در بيان آنها آمده است: بدون ركاب و لگام بر حيوانات سوار نشويد يا كودكان را روي صندلي و يا كرسي و يا تخت بنشانيد كه از عمرشان حساب نشود. »
سرهنگ كه خنده اش گرفته بود، گفت:
«كافي است پسرم، خوب ما اگر ۱۹ را در ۱۹ ضرب كنيم جمعاً مي شود 263 روز آن وقت اين سه - چهار روز باقي مانده كجا مي رود؟! اين اسم ها هم اسامي معمولي و ترجمه عربي است، در مورد احكام هم خنده دار است كه مثلاً پيامبري بيايد و بجاي تبيين احكام و مسائل مورد نياز مردم به توضيح واضحات بپردازد، اين طور نيست؟!»

 

منبع :

http://bahae.blogfa.com/post-110.aspx

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 101